۱۲۹

ساخت وبلاگ

امکانات وب

۱- خونه هنوز تموم نشده. خودمون که نمیتونیم بریم. احتمالا باید بدم مستاجر. زورم میاد خونه نوساز رو بدم دست مستاجر. اونم این خونه رو. 

۲- مسئولین این امر خیلی راحت دروغ می گن. کاش منم مثل خودشون می تونستم باشم (؟)

۳- واقعا اسم سفر که میاد عصبی میشم. همسر هم گیر داده بریم سفر. اونم توی این شرایط. خونه بلاتکلیف، بحث با کابینت ساز و نقاش و گچ کار و خریدهای مسخره، نزدیک دفاع، آخر سال و شلوغی شرکت. می دونه عصبی می شم باز هم می گه. آخر گفتم جور کن بریم. من کاری نمی کنم. 

خواهرش هر وقت زنگ می زنه می گه بریم سفر!! آخرین بار که رفتیم با هم وضعیتم رو دید. دو روز پر از تشنج و تماس تلفنی و جر و بحث از طرف شرکت. خودش دلش سوخت. گفت نمی دانستم انقدر کار داری. دیگه درکت می کنم و واسه سفر اصرار نمی کنم. اما حالا یک ماهه تقریبا هر شب که زنگ می زنه میگه بریم سفر. 

همسر هم که گاهی واقعا بهش  شک می کنم. نمی دونه اوضاع مالی رو؟ نمی بینه حجم کارهام رو؟ جفتمون حق داریم ...

با اینکه به صورت کلی از زندگی ناراضی نیستم، یعنی حس نمی کنم که با زن دیگه ای زندگی بهتری می داشتم، گاهی از ازدواج پشیمون می شم. واسه همین به هیچ کس توصیه نمی کنم

سرگذشت...
ما را در سایت سرگذشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9my-fate1 بازدید : 11 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 3:53